این نامه آخرمه واسه تو.

باس جمع کنیم بریم از این آسایشگاه،

دکتر گفته روزا میتونی بری کار کنی، شبا بیای همینجا بخوابی.

خیلی بهترم.

توئم دیگه نترس ،

من نمیام داد بزنم سرت،

نمیامَم دورت بگردم،

نمیام اونقد بخندونمت که ضعف کنی،

نمیام بشینم بغل دستت تو ماشینت و سر هر پیچ ماچت کنم،

نمیام برات شعر بخونم شبا،

نمیام اونقد بگم میشه دلبرانه بنگری که کلافه شی،

نمیام بمونم کنارت و شب تا صبح نیگات کنم بس که ماهی وقتی خوابی.

نه.

میرم گم و گور میشم،

ته مهای شهر.

ببخش اگه نبودم اونی که میخواستی،

دوس داشتم باشم، بلد نبودم.

توئم دیگه فکر من نباش، غصه نخور،

نیا از پشت میله های آسایشگاه یواشکی نیگام کن.

 خوبم.

خیال کن دیوونه یه شب خوابید تو حوض خالی،

مورچه ها خاک ریختن روش،

کلاغ واسش مرثیه خوند،

برف اومد.

همه یادشون رفته من رو،

تو هم بخند و بگذر و فراموش کن که دنیا محل گذره. 

حالا که تموم شده بذار این خط آخر نامه بگم برات،

می ارزید.

اون روزا به این شبا می ارزید.

گفتم که بدونی پشیمون نیسم.

فقط دیگه نیسم،

خستم،

میخوام چارتا پاییز بخوابم.

همه میگن آبروم رفته، منم میخندم ومیگم همینه آبرو. 

خدافس.

.

.

.
#حمیدسلیمی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش حسابداری هلو علی گنجی زاده خرید | فروش | قیمت سنگ تکاب در مازندران شیرهای قطع اتوماتیک جریان گاز حساس به زلزله توسل رز يخ زده آب و آینه راهبرد نجات اقتصاد ایران توليد و پخش لباس بچه معین الحق